فاطمه شعبانی : تا ۲-۳ دهه قبل چیزی به اسم ویژه برنامه ماه رمضان در تلویزیون باب نبود، برنامه جشن رمضانی بود که « کاظم احمدزاده » اجرا میکرد و چند سریال عربی که به صرف عربی بودن در ماه رمضان پخش میشد و کم کم نمونههای وطنی اش ساخته شد و تمام تلاششان این بود که سریال را به افطار و سحر ربط دهند! بعد، ماه عسل آمد که با یک رویکرد جدید جایگاهش را در بین مخاطبان تلویزیون باز کرد. مخاطبانی که لحظه شماری میکردند ساعت پخش ماه عسل برسد و ببینند این بار تیم « احسان علیخانی » چه چیزی را رو میکند! سوژهها تازه بود و مهمانهای برنامه برخلاف برنامه هاى قبل آدمهای معروف نبودند بلکه آدمهای معمولی بودند با قصههای بکر! ماه عسل با تمام فراز و فرودهایی که در سالهای آخر داشت تمام شد، اما امسال از یکساعت مانده به افطار هرشبکه تلویزیون را که نگاه کنی برنامههای کپی شده از ماه عسل را میبینی. بی اغراق موفقیت برنامه ماه عسل مدیون «مریم نوابی نژاد» بود که با سوژههای نابش پای مردم معمولی را برای اولین بار به تلویزیون باز کرد. با « نوابی نژاد» که این روزها برنامه «محاکات» را روی آنتن شبکه دو دارد، درباره برنامههای ماه رمضانی تلویزیون گفت و گو کردیم:
ماه رمضان امسال در شبکههای مختلف تلویزیون شاهد برنامههایی هستیم که بى اغراق کپی شده برنامه ماه عسل اند، حس شما چیست و قبول دارید که یک جای کار میلنگد؟
برنامه اجتماعی باید در هر رسانهای باشد، اما چیزی که خیلی مهم بوده، این است که برنامه ساز باید نگاه جامعه شناسی داشته باشد، عرق ریخته و از همه مهمتر نوآور باشد. من چند سال قبل در مصاحبه اى گفتم این مدل انتخاب داستان اجتماعى و همه گیر شدن اش آفت است، چون مردم را نسبت به اتفاق هاى اجتماعى بى حس مى کند. مثلا صرف اینکه کسی می آید در اتوبوس گریه میکند که پول داروهای بچه ام را ندارم، شما به صرف وایرال و تیتر شدن حق ندارید او را در رسانه بیاورید، چون تحقیق کافی نکرده اید و جوگیر شدید. همان آقایی که در برنامه « فرمول یک » آمد و بعد محک جوابیه زد که این بچه در محک پرونده دارد و همه هزینه هایش توسط خیریه داده شده و بچه قطع درمان شده است! این دست اتفاقها باعث بدبینی جامعه میشود. این طور برداشت مى شود که از آدمها و دردهایى که حتى واقعى نیست، براى پرکردن آنتن استفاده ابزاری میشود و اصالت قصه هاى اجتماعی از بین مى رود و مردم نسبت به این اتفاقات بى تفاوت میشوند و همه را به یک چشم میبینند. یا تکرار عینى سوژهها و مدل هایى که براى اولین بار من در ماه عسل روایت کردم، انگار شما صد تا فیلم شبیه درباره ى الى بسازید، خب چه لطفى دارد؟ درنتیجه آفَتش بیشتر از سودش است و این نکته خیلی مهمی است. به نظرم باید یک سازمان دهى موضوعات اجتماعی در سازمان صدا و سیما باشد که به تمام اینها نظارت کند و بگوید شبیه سازی ممنوع و هرکس حرف تازه تری به موضوعات اجتماعی دارد بسم الله بگوید. این قصه هاى ماه عسلی بس است مگر با فرم و رویکردى تازه که حتی خود ماه عسل هم در دو سال آخر که من نبودم، به تکرار رسیده بود و دست به دامان کچیلک و گلزار شده بود. باید دستورالعمل بگذارند که اگر کسى به این موضوعات اجتماعى شناخت ندارد اصلا نباید ورود کند، به صرف اینکه من مجری فلان برنامه هستم جامعه شناس که نیستم. صرف اینکه یک نفر دوباره بچه اش را بعد از سالها ببیند یا یکی بگوید من از اعدام نجات پیدا کردم که دیگر لطفى ندارد. من میتوانم هزار بار قصه ى بیماران پروانه اى یا ای بی را بگویم و هربار با دفعه قبل فرق کند این مهارت در کار است. اگر بلد نیستید، اشتباه است که ورود مى کنید. یک مشکل دیگر این است که خیلی از سوژهها را من مى گردم و پیدا مى کننم و به برنامهای میبرم؛ بعدا برنامههای دیگر دوباره او را میبرند انگارمن شده ام نیرومحرکه برای یافتن سوژه که هیچ حق ثبتى هم ندارم و درنهایت مخاطب، همه را به یک چشم مى بیند.
به عنوان برنامه ساز، یک برنامه ماه رمضانی چه ویژگیهایی باید داشته باشد که مخاطب را جذب کند؟ اینکه یک مجری و یک مهمان بنشینند و حرف بزنند و گاهی اشک در بیاورند کفایت میکند؟
ما دچار سوءتفاهم شدیم. ماه عسل در دو سال آخر و به خصوص احسان علیخانى حتى در ویژه برنامه عید، با تاکید بر غم ،مردم را دچار حساسیت کرد، همینطور رامبد جوان با خنده هاى زیادى در خندوانه که به نظرم هر دو بد است. شما اگر از اول تا اخر مجلسی بخندید یا گریه کنید هر دو بد است. غم و شادى باید به تعادل باشد، اگر در برنامه اى رخصتى دست داد بخندید یا گریه کنید. اما اندازه اش باید متعادل باشد. یک جاهایی اشکال ندارد مخاطبی که پای یک برنامه نشسته اشکش در بیاید، اما آنقدر این قضیه افراط شده که مردم را پس میزند. در برنامه « محاکات» میگفتم وقتی طرف میگوید: بچه من از دست رفته مجری نباید بخندد، باید کمی مکث و سکوت کند، چون در این صورت هم مخاطب میگوید عجب آدمهایی هستند مثل این است که همسایه شما میگوید: بچه ام در استخر افتاد و شما بگویی ولش کن شام چی میخوری؟ این خیلی نیاز به کار کارشناسی دارد؛ مهم این است که بعد از دیدن یک برنامه تو حس شعف و نشاط درونی میکنی یا نه؟ ایا یک پله به اخلاق نزدیکتر شده اى؟ و راجع به یک موضوع چیز تازهای فهمیدی که قبلا نمیدانستی یا نگاهت به انسان و جهان یا موضوع خاصى عوض شده است؟ اینها فاکتورهایی است که باید لحاظ شود صرف اینکه در یک برنامه فقط اشک در بیاری مسیر را اشتباه رفته اى. زمانی که برنامه ماه عسل بولد شد سال ۱۳۸۸ بود که من براى اولین سال داستان هاى اجتماعى جذاب و واقعى را انتخاب کردم و ۱۳۹۲ اوجش بود؛ آن سالها فکر میکردم رمضان فرصت خوبى براى گفتن این حرف هاست، اما الان برعکسش را فکر مى کنم. به چند تا از مدیران هم گفتم که باید قصه هاى اجتماعی در طول سال ساری و جاری باشد همانطورکه این قضیه در هزار داستان و مکث جواب داد، چون مضمون تمام شان مثل محاکات معنابخشى و امید بود. اگر برنامه زمان خوب و وقت مشخصی داشته باشد معتقدم مى شود یک نود اجتماعی راه انداخت که هیچ زمان و مکانی ندارد و مخاطب خودش را پیدا میکند و مردم دیگر نمیگویند باز ماه رمضان شد و برنامههای ماه رمضانی! اگر حرف تازهای ندارید، برنامه نسازید.
گاهی احساس میشود سوژههای تلویزیون نخ نما شده است، به نظر شما آیا باز هم سوژههای اجتماعی جدید و ناگفته وجود دارد؟
مگر میشود جامعه زنده و پویا حرفش تمام بشود؟ همه موضوعات انسانی همواره تازه است مگراینکه خودت به آنها نخ نما شده نگاه کنى و بلد نباشی آن را درست بپرورانی و قصه پردازی کنی. در همه این سالها برای من قصه پردازی مهم بوده است. به طور مثال در برنامه محاکات من یک مهمان را به آقای ضابطیان نمیدهم که جلویش بنشیند و مصاحبه کند بلکه تمام مسیرمصاحبه را در گوشی هدایت میکنم. به آن فرد میگویم تا ۱۰ دقیقه این قصه را میگویی و به اوج میرسانی و در سوال و جوابها به داورها یک کُدهایی میدهم که شما، چون زن هستی روی این میتوانی زوم کنی یک کلیت بهشان میگویم تا قصه دربیاید. من بارها کات داده ام و به مهمان گفته ام الان داری جهت را اشتباه میروی و باید از اینجا شروع کنی و به داورها گفتم اصلا ازش این سوالها را نپرسید و مدام تک تک سوالها را در گوش آقاى ضابطیان گفته ام تا به نقطه ى اوج برسد. بله مهمتر از خود قصه، قصه پردازی است. اغلب فیلم هاى بزرگ دنیا درباره اعتیاد، آلزایمر یا عشق است. موضوع فیلمی که امسال جایزه اسکار را گرفت آلزایمر است واین قصه برای هزارمین بار گفته میشود فقط زاویه دوربین از ذهن این آدم آلزایمری آمده است. پس بستگی دارد دوربینت را کجا بگذاری. به نظرم اگر قصه را خوب نپرورانی، باخته او وگرنه موضوعات ازلی، ابدی است. اساتید ما به ما میگفتند: تمام موضوعات جهان تکراری است ومهم زاویه نگاه تو است. متاسفانه زاویه نگاهها در برنامههای ماه رمضانی تلویزیون همان زاویه دوربینی است که ما در دوازده سال پیش در ماه عسل کاشتیم و مدام در حال تکرار است.
این روزها شما برنامه محاکات را روی آنتن شبکه ۲ دارید، محاکات چه فرقی با بقیه برنامههایی که تا به حال ساخته اید دارد ازجمله هزارداستان؟
هزارداستان درنوع خود بدعت بود، چون تک مجری نبود و قضیه این بود که من قصه زیاد دارم و باید اینها را بگویم وگرنه خفه میشوم! حالا به جای اینکه یک مجری را پررنگ کنم میخواهم آدمهای مختلف را روی قصه را بنشینند که ربط موضوعى به داستان دارند. این برنامه آنقدر موفق بود که سال ۱۳۹۷ با وجود برنامه ماه عسل، حالا خورشید، و سایر برنامه ها. هزارداستان، نود و صبحی دیگر برترین برنامه تلویزیون شدند. پارسال گفتم بعد از هزارداستان مسیر خودم را تغییر بدهم و طرح محاکات را دادم. اصلا چرا ما از قصه هاى واقعی غافلیم؟ مگر نه اینکه بخش بزرگ ومهم جایزههای جهانی ادبی و سینمایی دنیا به قصههای واقعی پرداخته میشود؟ پس چرا ما به این قصهها اینقدر بد و تکراری نگاه میکنیم؟ بیاییم از دل اینها داستان، فیلمنامه یا مستند در بیاوریم. اولین بار با آقای شهیدی فر مطرح کردم و جزئیات صفر تا صد را با هم پرداختیم و نزد آقای جلوه بردیم که از مدیران فهیم و همراه سازمان هستند، اسمش را هم ایشان پیشنهاد داد و شروع به کار کردیم. هدفمان این است که ببینیم این داستانها از دید یک کارگردان تئاتر، بازیگر یا تهیه کننده، چطور است و دیگر اینکه به داستان کمی صمیمیتر و درستتر نگاه کنیم. ضمنا وقتی داستانی را ۵ نفر نگاه مى کنند و نظر میدهند این چند آوایی شدن، به رشد داستان کمک میکند. خروجی محاکات قرار است فیلمنامه یا رمان شود.
خروجی ماه عسل همیشه یک اتفاق خوب برای مهمان بود، قبول دارید؟
ببینید من با این کار مخالفم که یک نفر را بیاوریم که میخواهد کلیه اش را بفروشد و بعد شماره حساب بدهیم و مردم بهش کمک کنند!. من خیلی موافق این جوگیرشدنها و اینکه یکدفعه به یک آدم یک نگاه خاص مى شود و بعد رها مى شود، نیستم. همان اتفاقی که برای آن رضا ، بچه کار افتاد که خودکشى کرد. آن زمان هم میگفتم یعنی چی بهش خانه بدهیم؟ شما میتوانی به آن خیریه کمک مالی کنی تا شبیه رضاهای دیگر به مدرسه بروند و پیشرفت کنند. به نظرم کارخیر درست تعریف نشده است. در مملکت ما به جای نگاه ریشهای و عمقی کار لحظهای و مقطعی داریم و این آفَت میرساند. اگر من بتوانم با برنامه ام فرهنگ فرزند خواندگی را تقویت و اصلاح کنم، بُرده ام.
چیزی که برایم خیلی مهم است تغییر نگاه آدمهاست. نمیخواهم ادعا کنم، اما واقعا با برنامه هاى درست، نگاه آدمها عوض میشود مثلا به گفته دکتر مهدوى، رئیس بخش جراحى قلب کودکان شهید رجایى، بعد از هربرنامه اى که ما در مورد پیوند اعضامى سازیم، آمار پیوند اعضا بالا میرود. ما باید کاری کنیم که نوع نگاه عوض شود. من حتى کلى برنامه ساخته ام درباره ى نوع کار خیر! کارخیر گاهی این است که از وقتت هزینه میکنی گاهى از استعدادت و گاهى کار خیر، حوصله کردن برای یک آدم تنهاست.
در این سالها بهترین بازخوردی که گرفتید و خودتان خیلی راضی شدید کدام مورد بوده است؟
خیلی بوده واقعا سخت است. مثلا بعد از یک برنامه فرزندآورى هفتاد بچه بى سرپرست از همان مرکز به فرزندى گرفته شد، اما اولین و درستترین بازخوردی که گرفتم از مرتضی مهرزاد بود، پسری با ۲ متر و خرده ای قد، اتاقش جوری بود که اگر پایش را دراز میکرد به دیوار میخورد و الان عضو تیم ملی والیبال نشسته است. مادرش ۲ سال قبل فوت کرد، ولی قبل از فوتش آرامش را دید؛ الان مرتضی خانه ۲ طبقه دارد و یک طبقه اجاره داده و در یک طبقه زندگی میکند و سفرهای زیادی رفته است. تعریف میکرد در سفرش به برزیل کنار مجسمه مسیح، مردم بیشتر با مرتضى عکس میگرفتند تا با مجسمه، اینها برای من جذاب است. سرنوشت خیلیها با این برنامهها عوض شد. ولى همیشه معتقدم بالاتر از اینها مهم، تغییر درونی آدمها است.
دو سال است مردم با کرونا درگیرند شما در فکر این نیستید که برنامهای بسازید که حال مردم را خوب کنید؟
مگر الان حال مردم با برنامه محاکات بد میشود؟ سال قبل من ۳۰ قسمت برنامه مکث را فقط با محوریت کرونا ساختم و همه موضوعات را از دید کرونا دیدم مثلا یک نابینا زندگی اش بعد و قبل از کرونا چه فرقی کرده است؟ یک نابینا قبل از کرونا اگر میخواست از خیابان رد شود از هر ۳ نفر یک نفر دستش را میگرفت، اما الان از هر ۵۰ نفر یکی این کار را میکند یا یک آدم ناشنوا با ماسک نمیتواند ارتباط برقرار کند خیلی مسیرها را اشتباه میرود و وقتی میخواهد خرید کند فروشنده نمیفهمد. جانباز اعصاب و روان را آوردم، گفتم اینها سالهاست که در قرنطینه اند. در برنامه مکث ماه رمضان پارسال حتى یک مورد نبود که مربوط به کرونا نباشد. به شدت معتقدم مردم در کرونا هم زجر کشیدن هم گاهى خوشحال بودند. مثلا از خوب شدن بیماران شاد شدند، از کشف واکسن و همین الان وقتى سالمندش واکسن مى زند، خوشحال است. وقتى قصه پردازى را بدانى و امید را در روایتهای بدون کلیشه نشان بدهى، خواه ناخواه حال مردم خوب مى شود.
به عنوان سوال آخر: قبول دارید با وجود شبکههای اجتماعی سلیقه مردم نسبت به سال ۱۳۸۸ تغییر کرده است، اما تلویزیون هنوز درجا میزند؟
من یک دوره با فضای مجازی کار کردم همین خانم لادن ژاوه وند، که در شنای پروانه و مغزهای کوچک زنگ زده بازی کرد، وقتی برای اولین بار با این خانم مصاحبه کردم ۴ ساعت بود از اتاق فیزیک که براى ترک معتادان است درآمده بود، این ویدئوى من یک میلیون و صدهزار بار دیده شد و این خانم بازیگر شد. زن معتادی که پیش از این تَن فروشی کرده و مواد فروخته بود. در آن گزارش با نگاه درست ریشه یابی کردم که چرا کارش به آن جاها کشیده بود؟ این که وقتی بچه بود پدرش او را کنارخودش مینشاند و به او مشروب میخوراند و از آنجا شروع شد.
هنوز هم اگر در فضای مجازی حرف درستی ارائه بدهی مردم به شدت طرفدارش هستند. ببینید در اوج خبرهای تتلو و ریحانه پارسا. ویدئو نماز خواندن یک بچه زبالِگرد وایرال ( همه گیر ) میشود؛ قضیه این است که ما خوراک درست نداریم و فکر میکنیم فضای مجازی یعنی حاشیه. اتفاقا هرباردر فضای مجازی مصالح خوب بردیم و حرف درست زدیم بسیار استقبال شده است. اما براى من که تجربه کار در هر دو حوزه را دارم مى گویم که هر کدام جاى خود را دارند و طبیعتا مخاطب تلویزیون همچنان ملیونى ست فقط باید از کلیشه هاى مرسوم حذر کرد وگرنه قافیه را باخته ایم.
هميشه رد پاى فكر و ايده هاى جذاب ايشان در همه برنامه هايى كه كه تا كنون در صدا و سيما ارائه كرده اند ديده ميشه ايده هايى كه نه با تشكيل اطاق فكر و نه با جنجال و هياهو ديده شدن از ماه عسل گرفته كه "بعد از قطع همكارى ايشان نه تنها ماه اش عسل نشد بلكه بعد از يك دوره ديگر ساخته نشد"، تا هزار داستان، مكث و اينك محاكات كه به عنوان كارگردان ، طراح و ايده پرداز اصلى كار بوده اند. آدم هاى داراى فكر و دغدغه مند تمام شدنى نيستن.